ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

كم كم دارم بزرگ ميشم

3 ماهگی ارمیا

ارمیا نازم بالاخره ٣ ماهه شد این روزها خیلی زود دارن میگذرن اگه قدرتش رو داشتم زمان رو نگه میداشتم تا بیشتر از بودن با ارمیا و مبینا لذت ببرم ارمیا به نظر من مراحل رشد رو خیلی سریع طی میکنه و من نمیتونم به این سرعت از بودن در کنارش لذت ببرم دوست دارم خسته نشم خوابم نیاد و تمام مدت نگاهش کنم و ازش نگهداری کنم وای که چقدر ناز میشه وقتی صبحها از خواب بیدار میشه و کلی سرحال تشریف داره و فقط میخواد که باهاش صحبت کنی و بازی کنی صداش کنی و اون با نگاه کردن به چشمات در جواب بخنده  و دستاش رو جلوی دهنش بگیره الان دیگه به همه بیخوابی هاش و داد و بیدادهاش و گریه هاش عادت کردم هر چقدر هم که احساس خستگی کنم با یه خنده اش همه چی یادم میره ...
28 اسفند 1390

اولین عید 4 نفره خانواده کوچولوی ما

عید دیگه داره میرسه و فرشته های ناز من بزرگتر میشن این اولین عیدی که خانواده ما 4 نفره شده و امسال ارمیا به جمع خانواده ما اضافه شده و روز عید درست ١٠٠ روزه میشه 100 روزه گی ات مبارکه عزیزم ایشالا که 120 ساله بشی خدایای بزرگ من مراقب خانواده کوچک من باش ...
28 اسفند 1390

ختنه ارمیا

ارمیا جان روز شنبه ٢٩ بهمن ٩٠ که شما دو ماه و یک هفته بودی من و بابا تو رو پیش دکتر بهنام بنایی بردیم تا شما رو ختنه کنه از بابا اگه بخوام بگم واست که اصلا راضی نمیشد به این زودی ختنه ات بکنیم بعد این هم که رضایت داد خودش همراه تو موند تا به دکتر کمک کنه و وقتی برگشتیم خونه رنگ و روی بابا پریده بود زرد شده بود واقعا سخت بود من که طاقت نداشتم پیش تو بمونم اما بیشتر از چند دقیقه طول نکشید که تموم شد و به خونمون برگشتیم و مامانی هم اومد  و شب رو موند پیش ما تا اگه یه موقعی اذیت شدی بهمون کمک کنه که خدا رو شکر تو هم ارومتر از همیشه گرفتی خوابیدی دوست دارم ارمیا من   ...
1 اسفند 1390
1